آیا اروپا به رنسانسی از نوع فضایل اخلاقی و معنویت گرا رویکرد میکند؟
با دلیل علیه رذائل اخلاقی، نگاه و تحلیل موجز به متن و اجرای نمایشنامه مرگ تصادفی یک انارشیست
✍علیرضا روح نواز
نویسنده: داریو فو
کارگردان: رضا توشه
ناجه خبر_آگاهیم که جهان نمایش از متن تا اجرا با جهان واقعی از منظر ماهیتی، بشدت و به وضوح با جهان واقعی ای تمایز وتفاوت و تباین بنیادین و اساسی دارند.
تاسف بار است که بعضی ها از گستره نامحدود جهان ذهنی ( تخیل) درام نویسان که ممزوج از نماد و نشانه و کلمات ابهامی و ایهامی که در کلیت متن سیلان دارد، نادیده گرفته و بوقت اظهار فضل و نظر پردازی در کم و کیف متن و اجرا، جهان درام را نعل به نعل با جهان واقعی تطبیق میدهند. واگر کارگردانی ویا منتقدی چه در تحلیل ویا از ساحت دراماتورژی ( نگاه فراگیر تفسیری و یا تأویلی) نظر دهند نه تنها بر ذائقه شان خوش نمی نشیند، بلکه بر دیدگاهشان اصرار و پافشاری میکنند. لذا طیفی از درام نویسان خبره و صاحب سبک، به کسانی که میخواهند اثرشان را صحنه ای کنند،به صراحت گوشزد میکنند که ، حق ندارند یک کلمه از جملات یک دیالوگ یا منو لوگ را حذف ویا چیزی از خود اضافه کنند. چنین درام نویسانی که انگشت شمارند و در همه آثارشان در موقعیتهای متناوب دیالوگهایی که بار معنایی و مفهومی دارند، گاه با اسم حیوانات. وگاه با توصیف اشیا و گاه با اسم خوراکیها از زبان کاراکترها بگوش مخاطبان میرسانند ،که بواقع کلید واژه رخنه در لایه های متن است. بعنوان مثال اکبر رادی در اثر ماندگارش بنام ملودی شهر باران از زبان معلم ( گیلانا) خطاب به مهیار باقلاقاتوق ما چیز کمتری از شاتوبریان شما نیست)
در این موقعیت، واژه غذا همان غذای جهان خارج از متن نیست.از منظر معنا شناسی این دیالوگ بواقع قیاس اندیشه هاست. اگر فرانسه به شاتوبریان می بالد ما هم اندیشورزانی داریم که مایه مباهات ماست مثل فردوسی، مولانا، سعدی و حافظ، بدیهی است بحث کردن با چنین طیفی که می پندارند تمامیت متن، اعم از کلمات و اعداد، اشیای هیچ نقش در تولید معنا و مفاهیم نو ندارند بی ثمر است و اما در یک منظر کلی فضای غالب بر متن ،نقش بنیادین افکار عمومی در رابطه با تغییرات و تحولات اجتماعی است. گو اینکه گاهی مهندسی افکار عمومی برای حفظ موقعیت نظام اجتماعی در تقابل با دولتهای استعماری و سلطه گر بسیار حیاتی است. تاریخ گواهی میدهد که نظامهای استبدادی در زبان مولف ( داریو فو) تند و تیز واشوب گرانه است .اگر متن را تشبیه به دریای مواج کنیم گاه موجهای ملایم و گاه بشدت مواج، متلاطم و صخره شکن است. آنچنان که خواب و ارامش روانی ساحل نشینان رفته به خواب عمیق را اشفته و دچار التهاب روانی میکند. بعقیده راقم اگر قسمت دوم متن را با همان زبان ابهامی و ایهامی که تلفیقی از نماد و نشانه و تشبیه و کنایه است لحاظ میکرد از آغاز تا پایان اجرا وجهه نمایشی متن بمراتب با شکوهی خاص و گیرا تر به منصه ظهور میرسید. نیاز به توضیح نیست که در فصل دوم بعد از امدن خبرنگار ، ماریا فلتی( الهه فرخی) جنبه سیاسی متن انجنان پر رنگ میگردد که میتوان مدعی شد که وجهه درام رنگ و بوی سیاست نامه بخود گرفته وجهه دراماتیکی متن کم رنگ جلوه دارد. انهم در این زمانه که خرد و کلان احاد جامعه در چند و چون و وارونگی و دو گانگی و ادعای پوچ و توخالی و بی خاصیت حاکمان نظامها و مکاتب اعم از ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آنهم در سطح بین المللی پی برده و به گفتار و رفتار نمایشی آنان که بشدت مزورانه و ریاکارانه است، اعتنا و اعتمادی نداشته و وقعی نمی نهند. البته قشر ناآگاه و جاهل و نان به نرخ روز خوردن که انبوه سیاهی لشکر را در هرجامعه ای همانند مردهای متحرک زیست حیوانی دارند در این مورد مستثنی هستند. با اینحال زبان مولف که در دیالوگهای کاراکترها در توالی و روند نمایش به ظهور رسیده است اگرچه صریح ، رک و وجهه روشنگری دارد که نیاز به تحلیل ندارد وقابل فهم تماشاگران عام و خاص است. با این وجود در موقعیتهای متعدد دیالوگهایی از زبان کاراکتر ها شنیده میشود، که معنا و مفهومی را بر می تاباند که طیفی از ،مخاطبان آشنا به زبان نشانه، نماد می توانند به معنای اصلی دست یازند. دیالوگهای کاراکترها خصوصا دیالوگهای قهرمان اصلی درام متهم( رضا توشه) رمز گونه و نمادین است، مع الوصف مولف کدهایی برای رمز گشایی لحاظ کرده است تا جوهره یا روح درام که در واقع اندیشه نویسنده است، در آنات نمایش یا خوانش متن، به ظهور برسد.. این اتفاق مهم و بنیادی آنگاه محقق میگردد که کلیت اجرا بوقت نمایش آنطور که شایسته و بایسته است، وجهه دراماتیکی بخود بگیرد و در انتقال معنا و نیز در برقراری ارتباط با مخاطبان موفق باشد. در غیر اینصورت کل اجرا در حد خوانش نمایشنامه تقلیل می یابد و دیر یا زود سر نگون خواهند شد.
با توجه به عناوین و القابی اعم از پروفسور، رواشناس، استاد دانشگاه، مشاور عالی نظام قضایی، بازرس ویژه. افسر عالی رتبه ارتش، هنرمند در جایگاه کارگردانی تئاتر. نقاش ، متخصص در طراحی و دیزاین جراح، حقوق دان، مهندس کشتی ، مبتلا به بیماری شخصیت سازی، مسلط به فن ماشین نویسی که در هر دقیقه میتواند چهل و پنج حرف را تایپ کند و در صحنه خطاب به بازرس بروتز میگوید، حالا همه چیز را میدانم، قانون جدید، قانون رومی، حقوق مسیحی، قانون نامه ژوستی تین مقرارت لومباردی.
آیین نامه ارتدوکس یونانی همه چیز را میدانم. چنین توصیف و تعریفی که مولف در جای جای متن از کاراکتر اصلی متهم یا دیوانه، میکند ، میتوان او را نماد روح جمعی اقشار معترض و مطالبه گر و به تعبیری عصاره و نماینده نخبه گان و فرهیختگان تلقی کرد که در متن شورش و خروش افکار عمومی جامعه ایتالیای معاصر قلمداد کرد که فعالانه علیه نظام فاسد و مستبد حضور پر رنگ دارد..و..با اعتنا به کلام مولف که از زبان متهم شتیده شد که درست خواندن متن با مد نظر داشتن قواعد نحوی اعم از ،نقطه، ویر گول و مکث به چند صحنه و پاره دیالوگها بطور موجز اشاره میشود که با تاویل و تفسیر با استناد و ربط منطقی به سایر دیالوگها ّ میتوان در حد متعارف به دریافت ومعنای اصلی، دست یافت.
البته راقم هیچ اصراری بر قطعیت فهم درون متنی ندارم دیالوگهای که استناد میشود نزدیک به اصل کلام متن و کاراکترهاست. متهم آقای بازپرس دوازده بازداشت و تاکنون محکوم نشدم. پرونده کیفری بنده بکر بکراست بازرس اما ایندفعه قول میدهم که پرونده کیفری تورا لکه دار کنم و در جایی متهم میگوید استاد که هستم؛ استاد، نقاشی آزاد در کلاسهای (شبانه) ترزای مقدس (نجات دهنده) و میتوان چنین تلقی از دیالوگها دو کاراکتر داشت مبنی براینکه، دوازدهمین بازداشت، نماد تعداد حواریون است که هرکدامشان با وعظ و ارشاد در حد متعارف، منکران و بزه کاران را از اعمال زشت وگناه باز می داشتند و نجات دهنده عطف به حضرت عیسی مسیح است و واژه شبانه اشاره ظریف و رندانه به تابلوی شام آخر، اثر لئوناردو داوینچی است.و آنجا که متهم مثل سگ هار حرف میزند ورفتار میکند. اشاره به یهودای خائن است که در تابلوی شام اخر با کیسه زر در دست مشخص شده است. بازرس بروتزو هادی آذرنگ خطاب به متهم که از والدین ببمار روانی پول گرفته بود، میگوید، ان بیست هزار لیر بی نظیر بود. پاسبان ( شاپور بوبر) ای کلک حقه باز متهم ( رضا توشه) اتفاقا آنها خوشحال بودند و گفتند، این دیگه کیست؟ زبانم لال نکنه خدا است؟ و مثل صبح روز عید از من تشکر کردند و دستم را بوسیدند( در باور مسیحیان است که عیسی مسیح تجسم خدا در زمین است) و فرقه ژوستین ها مدعی بودند که حضرت مریم با فردی که دوست مسیح بود ازدواج کرده است. اما باکره بودن حضرت مریم مورد قبول سایر مسیحیان است. بازرس بروتزو در این موقعیت (بمانند رئیس فرقه ژوستین هاست) که قصد داشت پرونده متهم را لکه دار کند. و در صحنه ای متهم به بازرس میگوید، من بیست سال درس حقوق خواندم و بازرس میگوید،چند سال سن داری ؟ سیصد سال ؟( مشخصا مولف اشاره به کتاب روح القوانین دارد که شارل منتسکیو فرانسه تبار متولد اواخر قرن هفدهم ،که بعد از بیست سال تحقیق و تفحص، اثرش را مکتوب کرد که در سراسر اروپا مرجح برای وضع قوانین فردی و جمعی در همه موارد حقوق اجتماعی محسوب میگردد )در موقعیتی متهم نزدبک به این مضمون میگوید، بازرس ویژه از واشنگتن آمده. منظورم همان روم است..باید موضوع را به ایتالیا بیاریم.. اگاهیم که بعد پیروزی متفقین در جنگ دوم جهانی( امریکا، انگلیس،فرانسه، شوروی سابق) امریکا سیاستهای هژمونی خودرا در همه ابعاد منجمله قانون قضایی ( کاپیتالاسیون.طبق این قانون ذلت بار هیچ بزه کار آمریکایی در خاک کشورهای هدف متحدین جنگ مذکور (آلمان، ایتالیا،اسپانیا و ژاپن) دیکته کرده که هنوز هم ادامه دارد و در جای میگوید . درایتالیا کسی به دلار اعتقادی ندارد. دلار نماد قدرت عمو سام و فرهنگ استعماری آمریکاست و نیز نکته حائز اهمیت موضوع دلار زدایی است که در هزاره سوم ۲۰۲۰ توسط چین و روسیه مطرح شد. گویی داریو فو این اقدام سیاسی و اقتصادی را از قبل پیش بینی کرده بود. در متن نام آلفرد هیچکاک کارگردان بنام انگلیسی آمده تلویحا اشاره به فیلم ( پنجره عقبی) هیچکاک است که دو تعبیر دارد اولّ کسی یا کسانی پنهانی پندار و اعمال دیگران را زیر نظر دارند چه این امر مثبت باشد ویا منفی ایحال دیر یا زود اعمال خوب نیک منشان و اعمال زشت بدمنشان، زبان زد خاص و عام خواهند شد.
شاید کنایه از ترس و دلهره و وحشت در اقصای نقاط عالم باشد که بعد جنگ دوم جهانی هنوز هم این اضطراب ادامه دارد اعم از جنگهای اعراب و اسراییل، قتل عام مردم الجزایر توسط دولت استعمار گر فرانسه در ۲۶ مارس ۱۹۶۲ تعداد کشته شدگان ۴۰۰۰۰ هزار نفر و بعضی منابع ۳۰۰۰۰۰هزار نفر تخمین زده اند. که توسط دولت استعمار گر فرانسه در ۲۶ مارس ۱۹۶۲ ( ۱۹۶۲) و جنگهای آمریکا در نیکاراگوئه.هندوراس و کودتا علیه دولت ملی ایران ( دکتر مصدق) شیلی ( سالوادر النده) جنگ ده ساله علیه ویتنام (متهم در صحنه ای ناگاه میگوید، کلاه سبزها یحتمل اشاره به فیلم کلاه سبزها بکارگردانی جاوین در اوخر دهه هفتاد میلادی است که تلاش داشت تا حضور استعماری و سلطه گری آمریکا علیه مردم ویتنام را توجیه کند.وچنگ شوری در مجارستان و افغانستان و بلوک بندی و دو قطبی شدن جهان ( امپریالیسم و کمونیسم) و تبعات جنگ سرد و استعمار در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین. جنگ ایران و عراق، حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق و اکنون تولید و اکران فیلمهای اخر الزمانی و زامبی لذا مولف نام پنج قاره را در متن لحاظ کرده است بی دلیل نبود. توصیفی که رییس (میر حامد حیدر نژاد) از پنجره به این مضمون میکند /تنها منبع روشنایی پنجره بود او خودشو رو بطرف پنجره انداخت درست مثل پروانه که خودشو به چراغ میزنه پنجره در این نمایشنامه نماد،اگاهی و نائل شدن به حقیقت و رهایی است نه مکانی برای سقوط و مرگ و قسمت اعظم متن که ابهامی و ایهامی است که این امر در حوزه معناشناسی موجب زایش معناهای گوناگون میگردد که در سرتاسر متن سیلان دارد، طبعا هر کارگردانی ویا منتقدی را در دریافت و ادراک جوهره و کانون ثقل درام به چالش میکشاند. بی تردید کارگردانی در اجرایی کردن چنین درامهایی موفق خواهد بود که در بزنگاها رویدادها و موقعیتها متعدد و متنوع که در کسری از زمان در توالی درام رخ میدهد ، در خلق فضاها و کنشهای روانی و فیزیکی متناسب با همان موقعیت را نمایشی کند.
بدیهی است در صورت رخ دادن این امر مهم ، معنا و مفهوم نهفته درکنشهای زبانی( دیالوگها) در آنات اجرا به مخاطبان انتقال می یابد و اما قسمت اعظم دیالوگهای متن از منظر معنا شناسی ابهامی و ایهامی است که موجب زایش معناهای متعد د و متنوع میگردد، طبعا هر کارگردانی و یا منتقدی را در دریافت و ادراک جوهره و کانونهای معنایی و مرکز ثقل که درام بر حول محور آن چرخش دراماتیکی دارد به چالش میکشاند.
اجرایی که مشاهده کردم مشخصا مشهود بود که کارگردان (رضا توشه) با تحلیل و دریافت از جانمایه متن ، در چیدمان میزانسن به مفهوم عامش (نور پردازی ،انتخاب موسیقی چیدمان وسایل صحنه ( اکسسوار) با لحاظ کردن بالانس صحنه ای که در تعامل و تعادل کنشهای فیزیکی و روانی بازیگران نقش کلیدی از منظر زیباشنایی دارد،در حد متعارف با خلق تصاویر های ملتهب جنجالی و پر تنش ،متن را جالب و قابل تحسین تماشایی کند.. وی در شیوه اجرا فضاهای کمدی درام را خیلی کمرنگ کرد. تا منظور مولف که در پایان نمایش قهرمان متن متهم رضا توشه که در ایفای نقش موفق ظاهر شده بودّ با شکستن دیوار چهارم در طول چند ثانیه رو در رو با تماشاگران دیالوگ گفت (فاصله گذاری) از نوع برتولت برشت، تحقق یابد . چنین سبکی اجرایی در تئاتر همانا دعوت کردن تماشاگران به تعقل است تا با احساس و هیجان با اجرا مواجهه نگردند و نیز با این ترفند نام کشور آلمان (آغاز گر جنگ دو جهانی که جز متحدین بود) ودر متن نیامده بود، در ذهن مخاطبان تداعی شد ،بازیگران با آگاهی از موضوع و محتوا درام، در حد قابل قبول ظاهر شدند ودر بعضی صحنه ها خوش درخشیدند البته در چند صحنه تمپو و کنشهای متقابل بازیگران با فضای موقعیت دراماتیکی هم وزن و هم سو نبود. بابک تیز هوش در نقش سروان مرد راه اهنی یا همان انارشیست را با ادله متهم (رضا توشه) در کسوت بازرس ویژه، در بازداشتگاه مورد اذیت جنسی قرار داده بود نمایش .بر ملا شده بود آنطور که انتظار میرفت در ایفای نقش موفق دیده نشد.
مع الوصف کلیت کار بعقیده ام در جذب تماشاگران موفق بود.
در خاتمه به کارگردان و تیم اجرایی که در هماوردی با این متن شریف وبغایت رندانه آنارشی های واقعی ای ( مسئولینی که با دروِغ و تزویر و تبهکاری موجب آشوب و بی نظمی در ساختارجامعه میشوند) رسوا نموده و حجاب از چهره خبیث شان، بر گیرند، خسته نباشید و دست مریزاد میگویم.
دیدگاهتان را بنویسید