دوشنبه / ۱۳ مرداد / ۱۴۰۴ Monday / 4 August / 2025
×
برگزاری برنامه های ورزشی به مناسبت روز خبرنگار
مدیرکل ورزش و جوانان گیلان خبر داد:

برگزاری برنامه های ورزشی به مناسبت روز خبرنگار

تماشایِ "زن و بچه" یک پردازش ذهنی و مضمونی خاص را می‌طلبد تا بتوان به فهم صحیحی از آن دست یافت. به همین دلیل است که تحیر و ندانم‌هایِ پس از دیدن این فیلم ممکن است مانع از تحلیل‌ها و واکاوی‌هایِ سکانسیِ بسیاری از مخاطبان حتی پیش خود شوند‌. در حقیقت نگاهِ روان‌شناسانه و درام_ خانوادگیِ کارگردان باعث شده است تا "زن و بچه" از قالبِ یک فیلم معمولی و عام درآید و به "کلاسِ درسِ روان‌تحلیلی_ اجتماعیِ" دو ساعت و چند دقیقه تبدیل گردد. دقایقی که برای همه جذاب و گیرا سپری نمی‌شود وُ باید برایِ درکِ آن صبوری به خرج داد.
زن و بچه؛ کالبدِ محض وُ روحِ سرگردان “مادریَت”  ✍سیده فرخنده پورنصرانی 

زن و بچه؛ کالبدِ محض وُ روحِ سرگردان “مادریَت”

✍سیده فرخنده پورنصرانی

 

مقدمه:

تماشایِ “زن و بچه” یک پردازش ذهنی و مضمونی خاص را می‌طلبد تا بتوان به فهم صحیحی از آن دست یافت. به همین دلیل است که تحیر و ندانم‌هایِ پس از دیدن این فیلم ممکن است مانع از تحلیل‌ها و واکاوی‌هایِ سکانسیِ بسیاری از مخاطبان حتی پیش خود شوند‌. در حقیقت نگاهِ روان‌شناسانه و درام_ خانوادگیِ کارگردان باعث شده است تا “زن و بچه” از قالبِ یک فیلم معمولی و عام درآید و به “کلاسِ درسِ روان‌تحلیلی_ اجتماعیِ” دو ساعت و چند دقیقه تبدیل گردد. دقایقی که برای همه جذاب و گیرا سپری نمی‌شود وُ باید برایِ درکِ آن صبوری به خرج داد. به عبارتی، این فیلم فرصتِ خوبی‌ست تا جمع و گروه‌هایی فعال و تأثیرگذار در عرصه‌های روان‌شناسی و جامعه‌شناختی گرد هم آیند وُ نگاه رویکردی، انتقادی و تدبیری به هدفِ تشریح و تفسیر و تبیینِ عملکردهایِ هر کدام از شخصیت‌ها و نیز نقش و مسئولیت و جایگاهِ آنها در مقابل هم داشته باشند. فرایندی پردازش‌نگر که شاید بتواند پاسخی مناسب به بسیاری از مسائلِ شناختی و فردیِ حل‌نشده‌ی تجربه‌ی زیسته‌ی آدمی بدهد تا نظیرِ شریعتِ علمی از امتیازِ “پیش‌بینی‌هایِ رفتاری و روانی” برای جلوگیری از بحران‌هایِ روحی در آینده برخوردار شویم. زیرا تا آنجا غرقِ در معضلات و موارد روزمره‌‌ی زندگی هستیم که به تلنگرهای هنریِ وافری برای بیدارشدنِ اذهان ‌و افکار و نیز هم‌دلی و ادراک یکدیگر نیازمندیم.

شاید بسیاری از آحاد بخش‌هایی از مطالب مزبور را ضعف فیلم بپندارند وَ برخی نظیرِ فاعلانِ حوزه‌ی روان و علوم اجتماعی با علاقه‌ای خاص در پیِ مفهوم و درون‌مایه‌ی نمایش برآیند. در هر صورت همواره در کنارِ کیفیت‌ها، کاستی‌هایی هم وجود داشته و نمی‌توان حتماً آن را بانیِ بی‌ارزشی و فهم‌نکردنِ فیلم لحاظ کرد؛ باید تمامِ شرایط و جوانبِ مختلف را سنجید و سپس در ترازویِ قضاوت نهاد‌.

به دور از تمامِ پیش‌فرض‌ها، گفتارها،اسامی، القاب و توصیفِ خودِ فیلم، بر محتوایِ مستور آن که بیشتر جنبه‌ی روحی/ روانی وَ روابطی و تأثیری دارد تمرکز کنیم.

تشریح و تفسیر عنوان؛

از خود بپرسیم ؛

_چرا زن؟ چرا مادر، نه؟ / چرا بچه؟ چرا پسر، نه؟ چرا دختر، نه؟

عنوانِ فیلم خود گویایِ یک جداسازیِ واژگانی‌ست که میان زن و بچه کاملاً هویداست. با اینکه بر حضور یک مادر واقفیم، اما باید کنجکاو باشیم که چرا پیش از واوِ ربط حرف از جنس و منظر بیولوژیکی‌ وُ پس از آن صحبت از یک رابطه‌ی خونی وُ نَسَبی‌ست. به عبارتی، خودِ واژه‌ی مادر در این میان گم گشته است‌، وَ دقیقاً آغاز داستان از همین ناپیداییِ واقعی‌ست. فضایی که از آدم فقط کالبدش قابل لمس است، نه خود و نفس و ضمیر او. مانند روحی سرگردان که همواره به دنبال جسمش می‌گردد و سایر اعضا به موجودیتِ فرد عادت نموده‌اند. شاید با کمی درنگ و تعمق به وضعیت اکنون جامعه پی ببریم که چگونه در بحبوحه‌ی نظام سرمایه‌داری و سرعت و مصرف‌ها و رقابت‌ها، احوال یکدیگر جز “منفعت” مهم تعبیر نمی‌شود.

بدنه‌ی تأملی؛

هر احدی به دنبال خطِ سوژه‌ای ویژه‌ای برای یک نمایش است که پس از تماشا به یک معنای واحد و مفهومی برسد، اما در باب “زن و بچه” چنین نیست! در واقع این فیلم به دنبالِ یک نتیجه‌ی همگانیِ صرف نیست، بلکه می‌خواهد مخاطب در جریان و جایِ شخصیت‌ها قرار بگیرد وُ خودَش و اعمالش را بازنگری کند. به عبارت دیگر، موضوع پررنگی که بتوان تنها نام برد را به تماشاگر القا نمی‌کند، هدف این است که فکرِ مخاطب توأم با ژرف‌اندیشیِ خاصی میان احساس و منطق برقصد تا به استدلال‌هایی برایِ هر امر و کرداری دست یابد. شاید مهمترین تلنگری که این فیلم به آدمی می‌زند، “درصدِ تأثیرِ شگرف رفتارها بر روابط میان‌فردی‌ست”. در نگاه نخست و ابژه‌ای با شخصیت‌هایی روبه‌رو هستیم که هر کدام برای ساختن کیفیتی بهتر از زندگی خویش، در حال تلاش‌ و به‌ظاهر خندان هستند. هر فردی به یک مشغله‌ی ذهنی وابسته است که گاهی سوی منفی (باعث توجه نکردن به فرزند(ها)) و گاهی سوی مثبت ( اعمالی نظیر ازدواج) دارد. این درگیری‌های روحی تا آنجا ادامه می‌یابد که زندگیِ فاعلانِ داستان به‌واسطه‌ی اشتباه خطیر یک نفر به یکدیگر گره می‌خورد.

توجه داستان حولِ سوژه‌ی مرگ پسرک نمی‌گردد، بلکه “چرایی‌هایِ پیش از رویداد” و “میزان درگیری و اعمالِ ” هر کدام از افراد نقطه‌ی عطف است که باعث می‌شود زن داستان یا به‌اصطلاح مادرِ پسرک از خوابِ غفلت و بی‌خبری درآید وُ مسیر شناخت را پیش بگیرد. اما در چه زمانی؟ پس از واقعه! شاید تعدادی از تماشاگران نسبت به وضعیت این زن احساس دلسوزی کنند و نبود شوهر و همدم و مشکلات خانوادگی را دلیل چنین آشفتگی و حواس‌پرتی بدانند. با اینکه این تفکر و چنین احساسی طبیعی‌ست، ولی باید به شرایط و وجود افرادی مانند مادر و خواهر در کنار دو فرزند اشاره نمود.

فضایی که یک آسودگی و خیالِ راحت به زن داستان بخشیده است که چُنین “رسالت مادری” را از یاد برده است. حتی در فیلم تماشا می‌کنیم که زنِ روایت در شرایط و وضعیت‌های مختلف مانند مدرسه، در حضور وکیل و غیره، چگونه با چهره‌ای مظلوم و گرفتار به دنبالِ حل سریعِ مسئله از طریق “فرافکنی” و “زدودن نتایج اشتباه‌های خویش” است. در صورتی که خارج از این محیط‌ها با رفتارهای تکانه‌ای، خودخواهانه و احساسی به دنبال انتقام از آدم‌هاست. مقصود اصلی این است که مدت زمان طولانی تربیت و پرورش عزیزان و یا فرزندانش را به دیگران سپرده و خودش تنها یک دغدغه‌ مانندِ ازدواج دارد. “معضلی که زن بودنِ او را بیش از مادر بودن یادآوری می‌کند”.

تمام این شرایط و البته به‌طور خلاصه باعث شده‌اند که زنِ داستان از حال و اوضاعِ فرزندانش تا حدودی ناآگاه باشد و خبرها را از زبان خواهر و یا دوست و افراد دیگر بشنود. جریانی که فرصت تفکر را از او گرفته ‌و باعث شده تا در مواقع بحرانی احساسی رادیکال، سادیسمی و لجبازانه عمل کند و با انتقام و سلبِ چیزها از دیگران، آن کمبودهای عاطفی را جبران سازد و روحِ سرگردان خویش را آرام کند. حتی چُنین رفتاری موجبِ بروز ترس در خانواده و دوستان شده و آنها هم برای پرهیز از هر گونه اتفاقِ ناخوشایندی از بیان مطالب و اطلاعات به او امتناع می‌کنند. در واقع انعطاف و پذیرش ذهنی خوبی ندارد و در کنار توقع‌های نادرست و تحت هر شرایطی انگشتِ اشاره‌اَش به سویِ دیگران است.

نکته‌ی تأملی و ارزشمند دیگری که باید به آن اشاره نمود، معضلِ درگیرشدن بیش از اندازه و نامحدودِ فرزندانِ عصر دیجیتالی با انواع تکنولوژی‌‌هاست. محیطی که اگر حصارش بشکند “فاصله‌های عاطفی و خانوادگی ایجاد می‌کند، زیرا میانبرِ بدیعی‌ست برای فرار از شرایطِ ناخوشِ زندگی وُ پناه بردن به غریبه‌ها و بیگانگان برای ابرازِ احساسات و عواطف؛ اینکه دیگری اوضاعِ بهتری نسبت به من دارد و شاید مرا طور دیگری درک کند”. در فیلم تماشا می‌کنیم که حتی پسرک مسائل سنی را در نظر نگرفته و در نوجوانی عاشقِ همکار مادرش شده است و زن داستان حتی با دانستن چنین موضوعی سعی در رفع ابهام وُ توجیه صحیح در راستای این نوع از بی‌احتیاطی و تفکر نمی‌کند. به عبارتی، مادرِ روایت فضای مسمومی را که پیش آمده است را می‌بیند، اما با بی‌تفاوتی و گاهی شوخی‌هایِ عاطفی از کنارشان می‌گذرد و اگر نزاع و مرافعه‌ای رخ دهد، مقصر همیشه دیگران‌اَند.

نگاه انتقادی و فمینیستی؛

_چرا شخصیت و فاعل اصلی که تا حدودی نماد خودخواهی و تا حدودی سادیستی و آشوب‌گری‌ست، یک “زن”  است؟

_چرا رفتارِ ضد و نقیض زن و پاسخ او به محرک‌ها که موجب سرکوفت می‌شود، دیر فراموش می‌گردد و قابل چشم‌پوشی نیست! وَ چرا عملکرد و تصمیم‌های مردان به‌عنوان افرادی منطقی تا حدودی زود از خاطر می‌رود و تنها به صورتِ کنایه‌ای بیان می‌شود!؟  در ادامه می‌توان به دو برداشت منفی و مثبت از چنین کنجکاوی‌ها و نقدهایی اشاره نمود، اینکه؛

برداشت با سویی منفی؛_ اینکه آیا روایت بر این پندار تأکید دارد که هنوز هم عده‌ای معتقدند که زن احساسی، هیجانی و تا حدودی بی‌فکر عمل می‌کند و مرد با نبوغی درخور و به صورت منطقی پاسخگو است!

_آیا زن باید مورد بازخواست قانونی و استدلالی قرار بگیرد تا به تعبیرِ سنتی تنبیه شود وُ تغییر رفتار دهد!

_باید مرد به آنها ترحم کند تا نجات یابند!

برداشت با سویی مثبت؛_ اینکه داستان در معنا روند معکوسی را پیش گرفته تا بگوید که زن نظیرِ ستون خانه و موتورِحرکت، هر زمان دچارِ ویرانی و فروپاشی ذهنی شود کل نظام خانواده آسیب می‌بیند و از تعادل خارج می‌شود. به عبارت دیگر، نقش، جایگاه و عملکرد زن تا این حد مهم و ارزشمند است که حفظ و برپاییِ ساختارِ خانوده تحت شرایط روحی و روانی اوست و باید به آن اهمیت ویژه‌ای بخشید و توجه خاص نمود.

البته ذکر این نکته حیاتی‌ست که هر کدام از شخصیت‌ها‌ قابل بررسی هستند، اما در این نگارش بر نقش اصلی و زن داستان تمرکز شده است.‌

بدنه‌ی پایانی؛

زن و بچه به‌مثابه‌ی یک آزمون روانیِ ساده اما مضمون‌نگر توانسته مخاطب را درگیرِ معنایِ نقش‌ها و عناوین کند تا هر کس بداند تحت چه عنوانی مکلف است وُ در چه کسوتی رسالتِ خاص دارد‌. آدمی در همین بازیِ روان‌کاوانه به نام زندگی، اجتماعی می‌شود وُ بارها شکست می‌خورد و دوباره سرپا می‌شود.‌ زنجیره‌‌ی تربیتی‌ای که به‌واسطه‌ی آن شخصیت‌ها هم بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و هم تأثیر می‌پذیرند. در فیلم زن و بچه به دلایلِ بسیار که پیش از این بیان شد، “پسرک پیش از مرگِ واقعی مرده بود”، از عشقِ  زودهنگام و نافرجام، از فقدان حضورِ معناییِ مادر، از پرخاشگری‌هایِ بی‌موقع، از نبودِ پدر، از دزدی‌ها و قمار پنهانی، از نگفتن‌هایِ احساسی، از ترحم و دلسوزی‌ها و غیره.

شاید بتوان موجز و مفید بیان نمود که بشرِ عصر مدرن بیشتر درگیرِ انجامِ وظیفه (گاهی از سر اجبار) هستند تا ادای رسالتِ خویش (بیشتر با هدف و از سر شوق). بر همین اساس است که فاصله‌های عاطفی ایجاد شده در هر فضا و محیطی موجب می‌شود تا مثلاً خواهر، مادر، مادربزرگ و هر مؤنثِ آشنایی فقط یک “زنِ مولد” فرض شود.

فلسفه‌ورزی؛

یادمان بماند که نظامِ همه‌جانبه‌ی یک زن و مادر اگر فرو بریزد، هیچ ستونِ محکمی “سقف خانه” و هیچ زنجیرِ محکمی “روابطِ خانوادگی” را نگه نمی‌دارد‌.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *