آنانی که با سلاح زبان دشمنان دانش و معرفت را به چالش میکشند، آیا کله پوک اند؟
نگاه و نظری به متن واجرای نمایش کله پوک ها به کارگردانی علیرضا کارگر روشن
✍️ علیرضا روح نواز
نمایش کله پوک ها؛ مولف: نیل سایمون
کارگردان: علیرضا کارگر روشن تهیه کنندگان: اسماعیل جعفری، آرزو ملکی
مقدمه: نه تنها کارگردانهای مجرب و صاحب نظر بلکه کسانی مثل علیرضا کارگر روشن، که هنوز آغازین راه پر فراز و نشیب اصول و قواعد دانش کارگردانی را تجربه می کنند، می دانند که بدون تحلیل و واکاوی و رخنه در اعماق متن، از تماشایی کردن درامی که برای صحنه کردنش انتخاب کرده اند، باید اجتناب کنند.
بدیهی است بدون مشعل دانایی عبور کردن از دهلیزهای پر پیچ و خم جهان متن، اشتباه محض است.
نیاز به گفتن ندارد که ساحت صحنه بدون کوچکترین اغماز یا چشم پوشی، کم سوادی، بیسوادی و گیجی و حیرانی و ویلانی تیم اجرایی اعم از کارگردان و بازیگران و عوامل انسانی و فنی پشت صحنه را شفاف تر از هر آیینه ای نمایان یا پدیدار میکند. پتر بروک کارگردان و نظریه پرداز و استاد فرهیخته دانش جهان نمایش که برای هفتاد مین بار نمایشنامه هملت شاهکار شکسپر را برای نمایش آماده میکرد گفت: من برای اجرای مجدد نمایش هملت جانم میلرزد.

هدف نگارنده از ذکر این مقدمه بلحاظ گفت و شنود خصوصی است که با علیرضا کارگر روشن( کارگردان نمایش مذکور) داشتم و در این گپ وگفت پی بردم که وی در اجرایی کردن متن بی گدار به آب پر تلاطم و مواج درام نزده است. وی صادقانه و بصراحت گفت که پیش از اجرا، چند ماه در حول وحوش متن با افراد آگاه و خبره بحث و گفتمان و تبادل نظر داشته است.
به عنوان نمونه، وی در رابطه با اعداد آمده در متن ( ۱۲_ ۱۴_ ۷_ ۲۰۰_ ۱۰۰۰ و…) بدنبال رمز گشایی اعداد بود و یا در پاره دیالوگها که در موقعیتهای متنوع بین کاراکترها رد و بدل میشد و جنبه ایهامی و ابهامی داشت برای فهم و دریافت معنای سطحی و لایه های متن، ساعتها و روزها و هفته ها وقت گذاشته است. خلاصه اینکه ویرا متواضع و مشتاق یادگرفتن و پرهیز از خود رایی جاهلانه و توهم دانایی دیدم. چقدر خوب میشد که چنین روش خردمندانه ای، برای بعضی ها که که هنوز غوره نشده، می پندارند مویز اند،سر مشق و الگو میشد، تا در این مسیر پر سنگلاخ (هدایت گری یا کارگردانی)، گام بر می داشتند و با نگاه کلی، چند ین صحنه جالب با میزانسنهای فکر شده که منطبق با محتوا و معنای ظاهری و بطنی متن بود، کارگردان را در حد متعارف قابل قبول، باهوش و موفق دیدم.
آنچه که نقطه ضعف متن محسوب میشد، اولا بازی اگزجره چند بازیگر بود و هرگاه بازیگران از بازیهای اغراق آمیز فاصله میگرفتند، تماشاگران با موجهای خروشان و گاه آرام دریای متن، ارتباط برقرار کرده واز لذت تماشا بی نصیب نمی شدند.( نکته اگر چه در تئاتر اپیک، سبک بازی بازیگران توام با اغراق و پر تکلف است) اما چون کلیت متن در سبک تئاتر اپیک بسامان شد و در ژانر های کمدی بوف، رمانتیک و فانتزی و راز وارگی و معمایی شناور بود، کارگردان می بایست در تنوع دادن به کم و کیف ایفای نقش بازیگران بیش ازین دقت و امعان نظر میکرد.
دوم اینکه کنش بازیگران مخصوصا بازیگر نقش معلم( علیرضا کارگر روشن) بود که قاعده فاصله گذاری را گاه کم رنگ و گاه برخلاف سبک نگارش متن تماشایی میکردند. مولف ساختار متن را تعمدا به سیاق تیاتر اپیک(حماسی_ بیگانه زدایی و فاصله گذاری) که با نام برتولت برشت، عجین شده است، نوشته است. علیرضا کارگر روشن با آگاهی ازین امر مهم، متاسفانه آنطور که انتظار میرفت عمل نکرد. تیم اجرایی در تماشایی کردن چنین متن های سعی میکنند در آنات اجرا، حس همذات پنداری تماشاگران با جهان متن، صرفا احساسی و هیجانی و عاطفی نباشد، تا کنشمندی عقلانی مخاطبان در مواجهه با نمایش محقق گردد.( خالی از لطف نیست ذکر این نکته مهم که، برتولت برشت، بعد اجرای درام ننه دلاور اعتراف کرد که موفق نشد آنچه را که در نیت داشت محقق کند ) و اما در مورد فاصله گذاری، بازیگر باید کاملا از نقش بیرون امده و چشم در چشم مخاطبان، وضعیت روحی و یا حادثه دراماتیکی که قرار است اتفاق افتد و یا رخ خواهد داد ،با حالت عادی و زبان محاوره ای، بیان کند. اگر کارگردان قواعد فاصله گذاری در اجرا را طوری لحاظ کند که همزمان ارتباط حسی و هیجانی و عاطفی هم سطح و هم وزن با کنشمندی قوای ادراکی و عقلانی تماشاگران تحقق یابد. نمی توان این امر را ضعف یا نقص کارگردانی محسوب کرد. آنهم به این دلیل واضح که کارگردان در شیوه اجرای نمایش، اختیار و انتخاب تام دارد و سبک نوشتاری مولف ( نیل سایمون ) یکی از کلیدهای دریافت معنا و رخنه به لایه ها متن با استعانت از زبان نمادین و کنایه ای است که در جای جای متن توسط مولف لحاظ شد که متعاقبا به آنها اشاره میشود. کانون معنا و ثقل درام، عصیان علیه گزاف گویی به اصطلاح علمی و فلسفی و تئوری و نظریه پردازی و جعل قرار دادها و قوانین اجتماعی است. مشهودا متن بر حول محور دگر گون جلوه دادن قواعد و اصول نحوی زبان ، چرخش دراماتیکی دارد.
آگاهیم که زبان ظهور اندیشه است!
آگاهیم که زبان نقش کلیدی و بنیادین در مانایی تمدن و فرهنگ جوامع بشری دارد. اگر زبان هرملتی در طول تاریخ دستخوش التقاط و یا نابود گردد، میراث فرهنگی و تمدنی و آن ملت حتی اگر قدمت چند هزار ساله داشته باشد در گورستان تاریخ دفن خواهد شد. در صحنه ای معلم لئون استپانوویچ تولچینسکی( علیرضا کارگر روشن) خطاب به سوفیا زابریتسکی ( متینا محبی) دوست دارید آموزشمونو را با چه موضوعی شروع کنیم؟ سوفیا؛ دوست دارم با آموزش زبان شروع کنیم. دقت شود معلم به جای کلمه درس، واژه موضوع را مطرح میکند.
مولف هوشمندانه زبان را نه صرفا رد وبدل اطلاعات بلکه یک موضوع بسیار حیاتی در رابطه با ظهور اندیشه ها و یا به چالش کشیدن و یا طرد و تایید تئوری ها و نظرات علمی اعم از دانش تجربی و علوم انسانی تلقی میکند که هم نقش مثبت و منفی در تغییرات اساسی و بنیادی در معرفت شناسی و جهان بینی دارد. مثلا رد نظریه کوپرنیک در علم نجوم توسط گالیله که اثبات کرد زمین ثابت و مرکز جهان نیست، اگرچه با فشار کلیسا و اصحاب مدرسه ( اسکولاستیک _تفتیش عقاید،) مجبور شد نظرش را پس بگیرد. دوم اینکه سوفیا ارام و قرار ندارد و به قول چوپان روستا استسکی( ابوذر یوسف زاده سوفیا تازه نشستن را یاد گرفته است و نیز دکتر زابریتسکی( صالح دلسوزی) و لنیا زابریتسکی( محبوبه جعفر پور) پدر و مادر سوفیا، نشستن و برخاستن وی را تحسین می کنند و در فرازی از متن، معلم در توصیف روحیات و وجنات سوفیا میگوید در تو ذهن فوق العاده و درخشان وجود داره و شما دارای نیروی شگرف منطق هستین.
اما روی این نیروها یه ابری کشیده شده، حالا قصد من است این ابر رو کنار بزنم تا روشنایی بتونه یکبار دیگه توی این چشما جلوه گر بشه؛


آگاهیم که توسط نظریه پردازان در حوزه های علوم نظری و تجربی بیشتر نقش تخریبی در حوزه انسان و هستی شناسی داشته و هنوز هم دارند. آن ابر سیاه بواقع نقش تخریبی علم و تکنیک و … است. واژه سوفیا متعلق کسی است که خردمندی و اندیشورزی را حرفه خود ساخته است ونیز معنای تفلسیدن یا فلسفه ورزی دارد و علاوه بر آن تداعی گر اصحاب فلاسفه شکاک است. و در این متن چون تاریخ نفرین به قرن هفدهم(۱۶۶۹) ارجاع داده میشود،بشکل نامحسوس اشاره به مشهورترین فیلسوف شکاک، رنه دکارت فرانسوی دارد.وسخن معروفش ( من می اندیشم پس هستم) سوفیا هم نماد عشق است و هم نماد عقل، نشستن سوفیا که زبانزد خاص و عام شده، گویای این نکته است که واژه نشستن به معنای قرار و ارامش و عدم آن بی قراری، و بی ثباتی است.
مولف در صحنه دوم با چند دیالوگ از زبان کاراکترها و نیز تاریخ وقوع رویدادهای درام( ۱۸۸۹_ پایان قرن نوزدهم و اغاز انقلاب صنعتی در انگلستان) و تاریخ نفرین شدن اهالی روستای کولینچیکف( ۱۶۶۹_ ربع پایانی قرن هفدهم ) قضاوت در کله پوک بودن یا نبودن شان را به مخاطبان وا میگذارد.
به عقیده ام اهالی و مکان، نماد طیف اقشار قاره سبز اعم از فرودستان، طبقه خرده بورژوا، طبقه نخبگان و روشنفکران، طبقه مرفه و اشراف زاده و حاکمان و سیاست مداران هستند.
سه طبقه دوم نقش کلیدی در وضع قوانین در همه ابعاد اعم از سیاست و اقتصاد و فرهنگ و سبک زندگی و همچنین مهندسی افکار عمومی دارند. طیفی که در متن با پایگاه اجتماعی شان شناسانده شدند[ مشکین_ پستچی( سید امیر حسین حسنی) استنسکی _چوپان( ابوذر یوسف زاده ) اسلوویچی _قصاب( مرتضی مصلحی) ینچا _ دختر دور گرد_گلفروش ( نادیا احمد زاده) قاضی روستا_( محمد غبیشاوی) زابرانسکی_ دکتر و همسرش _ لنیا( صالح دلسوزی و محبوبه جعفر پور) گرگور یوسه کوویچ( مصطفی خالق پرست) خان و قدرت بلامنازع روستا، که همه از او حساب میبرند. وهمه می دانند که توسط فردی که با اجنه ارتباط دارد، نفرین شدند تا همواره در جهل و بمانند.( مشکین _ من پنجاه و یه ساله که کله پوکم.)ایا کسی که میداند که نمی داند کله پوک است؟ به کلام مولانا دقت کنیم(آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند) بر چنین کسانی صفت کله پوکی صدق میکند. و اتفاقات و حوادث روایت شده در درام، در عصری رخ میدهد که چند قرن از رنسانس( عصر نوزایی و روشنفکری) گذشته است و مدافعین و حامیان این تحول تاریخی که موجب تغییرات چشمگیر در همه ابعاد ساختار اجتماعی شده بود، به مردم وعده میدادند که بهشت اسمانی را در روی زمین محقق میکنند، اما به لحاظ خوی استعماری و نفی معنویت و مسائل متافیزیک، فضای زندگی در جوامع غربی و ممالک استعمار جهنمی جلوه دارد.
با این حال از نیمه قرن شانزدهم تا هزاره سوم، نخبگان و اندیشمندان با نظرات فلسفی و خلق اثار هنری، در تنویر افکار عمومی عمل کرده و میکنند. بعنوان نمونه، رمان فرانکنشتاین اثر، مری شلی،هیولای انسان نما. (و انسان ،خودررا خدا پنداشت)
نمایشنامه فاوست اثر ولفگانگ فون گوته. از وی نقل شد که گفت، اروپاییان روح خود را به شیطان فروخته اند. نقاشی تابلوی جیغ اثر ادوارد مونک (۱۸۹۳_۱۹۱۰) خلق شد. این اثر بیانگر وحشت حضور انسان در جهان معاصر است.
،همدیگر را قتل عام کردند.در اغازین لحظه نمایش تمام کاراکترها چه گروهی و چه انفرادی از سمت راست صحنه و گاه از سمت چپ و گاه از بکگراند به سمت تماشاگران با هول و هراس و ترس و وحشت انگار در حال فرار و گریزند. انگار صدا توپ و خمپاره ویا در معرض حملات هوایی و یا زمینی قرار گرفته اند و بدنبال جان پناه اند. مورد دیگه ، سوفیا دوست دارد زبان خرگوشی یاد بگیرد و در صحنه ای خطاب به لئون که بدنبال سوفیا می دوید میگوید، انگار میخوای خرگوش بگیری _ و در امتداد همین موقعیت سوفیا به لئون میگه_) بیا باهم فرار کنیم برم جنگل و تو باتلاق زندگی کنیم و سبزه، خزه بخوریم. ) مولف بطرز ماهرانه ذهن مخاطبان را معطوف به جهان شرق میکند ( مردمان کشور هند در گیاه خواری در سطح جهان اشتهار دارند) رویکرد به شرق فرهنگی خواستگاه غالب فلاسفه منجمله شوپنهاور _ گوته_ نیچه بود و نیز. هنرمندان تئاتر پیتر بروک( تئاتر سکوت) آنتوان ارتور( تئاتر شقاوت) یرژی گروتفسکی( تئاتر تهی) همین متن نیز به سیاق _ فاصله گذاری_ نوشته شد. استاد بهرام بیضایی در کتاب/ نمایش در ایران./ گفت ،/فرم و سبک فاصله گذاری متعلق به هنرهای نمایشی و سنتی ایران است که، برتولت برشت بنام خود ثبت کرد./ مورد دیگه صحنه های دلبری و عاشقی بین سوفیا و لئون است که در میزانسنها در شکل و شمایل منشور و آیین عاشقی شرقی است. عاشق برای رسیدن به معشوق از دیوار منزل دکتر بالا میرود و سوفیا برای دلبری به حیات منزل میآید و موضوع فرار کردن این دونفر تداعی گر، داستان زال و رودابه، بیژن و منیژه و ویس و رامین و شیرین و فرهاد است. و…
علیرضا کارگر روشن به عنوان کارگردان در نمایشی کردن متن مشخصا با درایت و اگاهی اقدام کرد و در هماوردی با متن و هدایت بازیگران شایسته تحسین است. بازیگران منجمله خود کارگردان در نقش معلم، و متینا محبی (سوفیا ) صالح دلسوزی _ (دکتر) و محبوبه جعفر پور( مادر سوفیا)_ در ایفای نقش موفق دیده شدند.
جای دارد که از طراح دکور صحنه (رضا شریفی) و طراح لباس(محبوبه یوسفی) و گروه موسیقی ( ماهان حقگو_ پوپایان_ سحر رضایی) که در فرایند شکل گیری معنا و مفهوم متن بوقت اجرا شدن نقش کلیدی دارند و نیز از عکاسان (ابمان قوامی و یسنا لطفی) که در شکار لحظات نمایش همچون صیادان حرفه ای برای پایایی لحظات ناب کنشها و واکنشها عمل کردند، تقدیر و تحسین بعمل آید.
در خاتمه به تیم اجرایی، خسته نباشید و دست مریزاد میگویم.
دیدگاهتان را بنویسید