پنجشنبه / ۱۸ اردیبهشت / ۱۴۰۴ Thursday / 8 May / 2025
×
خندیدن به وقت غصه خوردن و رقصیدن به وقت گریستن؛

نگاه و نظری موجز به متن واجرای سگ لرزه 

صحنه بی محابا و بدون کوچکترین چشم پوشی نقاط قوت و ضعف کار را در تمامیت انات نمایش همانند آیینه، بازتاب می‌دهد. طبعا ذهن مخاطب نیز در همین راستا دچار کنشمندی شده و اظهار نظر می‌کند. گو اینکه بعضی از روی بغض و حسادت و تنگ نظری خلاف واقع می‌گویند. به چنین جماعت حقیر و بیمار، هیچ اعتنایی نداریم و نخواهیم داشت.
نگاه و نظری موجز به متن واجرای سگ لرزه 
  • کد نوشته: 3056
  • ۱۷ اردیبهشت
  • بدون دیدگاه
  • برچسب ها

    خندیدن به وقت غصه خوردن و رقصیدن به وقت گریستن؛

    نگاه و نظری موجز به متن واجرای سگ لرزه

    ✍🏻علیرضا روح نواز

    تئاتر سگ لرزه مولف: علیرضا نادری کارگردان:بهرام نوری

    صحنه بی محابا و بدون کوچکترین چشم پوشی نقاط قوت و ضعف کار را در تمامیت انات نمایش همانند آیینه، بازتاب می‌دهد. طبعا ذهن مخاطب نیز در همین راستا دچار کنشمندی شده و اظهار نظر می‌کند. گو اینکه بعضی از روی بغض و حسادت و تنگ نظری خلاف واقع می‌گویند. به چنین جماعت حقیر و بیمار، هیچ اعتنایی نداریم و نخواهیم داشت. کدام انسان فهیم و اندیشور و خردمند، منکر این قضیه است که قدر و منزلت انسان همانقدر است  که می فهمد و در مواجهه با چالش‌های  متنوع و  زندگی فردی و جمعی، چه متمول باشد و چه تهیدست، چه رئیس باشد و چه مرئوسّ به اندازه فهم و اگاهی اش از محیط پیرامونی شان عمل میکند. بدیهی است انسان اگر چیزی را نداند انجام نمی‌دهد. آگاهیم که مصایب و رنج و پریشانی احاد جامعه زمانی عیان می‌گردد که کنشگران تاثیر گذار در ابعاد  سیاسی، اقتصادی اجتماعی وفرهنگی بدون آگاهی فراگیر، وبدون در نظر گرفتن عواقب اعمالشان اقدام کنند.

    در حوزه هنر نمایشی نیز این مهم صدق می‌کند. فردی که بعنوان کارگردان مصمم به نمایشی کردن متن است اگر از سواد و اگاهی و تجربه و خلاقیت  آنطور که باید وشاید بهره مند نباشد، بی تردید کلیت کار خام و ناقص جلوه خواهد نمود. عکس قضیه نیاز صادق است‌. نمونه اش اجرایی شدن متن سگ لرزه البته عنوان نمایشنامه ( سعادت لرزان مردمان تیره روز ) است. راقم در شب پایانی  خطاب به کارگردان ( بهرام نوری) گفتم، این متن را چند سال قبل محمد پور جعفری تماشایی کرد، وی متن را پوست کند و شما متن را جراحی کردید. دم هردوتان گرم که  هوشمندانه و  متن را  نمایشی کردید. امید می رود دیدن این نوع از اجراها  برای اندک کسانیکه هنوز غوره نشده و به توهم  مویز بودن مبتلا اند، راه بنماید.و اما مقایسه دو نمایش بطور مختصر هر دو اجرا  از دقایق اولیه  در راستای امر مهم  مبنی بر برقرای ارتباط نمایش با مخاطبان تا پایان اجرا موفق بودند. رنگ و ضرباهنگ نشاط و امید، در کار محمد پور جعفری پر رنگ و در کار بهرام نوری کم رنگ نمایان شد.چند موقعیت بظاهر کمدی اما بواقع طنز نیشدار در کار پور جعفری کمرنگ و در نمایش بهرام نوری پر رنگتر دیده شد. تفاوت زاویه دید و دریافت از لایه های پنهان متن که در راستای شاکله اصلی  متن چرخش دراماتیکی داشت، در دو اجرا مشهود بود.

    …نقاط قوت هر دو  کار آنقدر پررنگ بود تا چند موقعیت دراماتیکی که دچار افت شده بود،موجب پرش ذهنی مخاطبان از فضای نمایش نگردد. اکسسوار در کار پورجعفری ،از منظر نشانه شناسی و مفهومی حداقلی بوو و در کار بهرام نوری جامعتر

    سواد و آگاهی فراگیر کارگردان اگرچه بسی مهم و حیاتی است اما دانش هنرمند صرفا  در دانایی اعم از  فهم و تحلیل و اشنایی با زبان درام و نشانه و نماد محصور نیست مهمتر از اینها همانا خلاقیت و داشتن تخیل فرهیخته است. این مهم در مثال مانند الهام و اشراق و آن است که شاعران و نگارگران از این موهبت بهره مندند. اینکه کارگردان  در طراحی صحنه چگونه از زبان نماد و نشانه استفاده کند  تا کانون معنای متن به منصه ظهور برساند رابطه تنگاتنگی با خلاقیت دارد. در این نمایش کارگردان بهرام نوری درصحنه چند بشکه نفت گذاشت و نیز نمایش را با چند دقیقه خاموشی مطلق آغاز کرد. دو بازیگر/ مادر بنام ایران ( نرجس خاتون بدر طالعی ) و حمیرا ( رها رسولی، دختر مجرد خانواده)  با چراغهای گرد سوز که کور سو نور داشت وارد صحنه میشوند اما چهرهشان وضوح نداشت. در حجم تاریکی مانند اشباح سرگردان یا مثل مردهای متحرک ارام ارام حرکت میکردند با صداهای گرفته و خسته با هم صحبت میکردند.. شروع درام با این فضای خفن و رعب اور و چیدمان اکسسوار  حکایت از نیت هوشمندانه کارگردان داشت تا میزانسنها با دیالوگها وحالات و احساسات و عواطف  بازیگران در آنات نمایش همسو ودر راستای  شاکله متن قرابت معنایی و غنای دراماتیکی  وجهه تماشایی بیابد .بعقیده راقم چنین خلاقیتی گویاتر از فضا و بیان  فقر و نکبتی و استیصال و وضعیت رقت انگیز بود، که در دیالوگهای  کاراکترها در توالی رویدادها تماشایی می شد. مولف صرفا سر نوشت و سرگذشت  خانواده ای را روایت میکرد که تلخ و ناگوار بود. موضوع و محتوای متن تازگی نداشت با این حال تمامیت متن شریف و عاری ازپز روشنفکری و یا سیاه نمایی بود. اما  زاویه دید کارگردان حاکی از  چرایی و علل اینگونه زیستن  قشر حاشیه نشینان را با میزانسنهای فکر شده و نحوه  بازی بازیگران متن را تماشایی کرد. آنکه ظلم میکند منفور  و آنکه تن به ظلم میدهد منفور تر است خواه یک خانواده باشد خواه یک قبیله یا قوم. در ادیان ابراهیمی آمده است که خدا حال هیچ قومی را دگرگون نمی‌کند مگر آنکه آنان در نفس خود تغییر دهند و خواهان دگرگونی  باشند.

    همانطور که بیان شد انسانها  در تعاملات اجتماعی  بقدر فهم و اگاهی شان عمل میکنند و طبعا وضعیت جایگاه اجتماعی شان  در همان سطح یا از مواهب و سعادت و ثروت  و یا در گرداب فقر و نکبتی و رنج،  زندگی می‌کنند. نیاز به اثبات نیست که   پایمال کردن حقوق همنوعان،یک موردش ریشه در تعارض منافع و خوی  دد منشی و ستمگری  مافیای قدرت اعم از عوامل داخلی ویا دول استعمار گر دارد و مورد دیگر ناشی از  جهل و غفلت از حقوق فردی و جمعی  جامعه است. مولف در  هیچ کجای درام ،   آبشخور فقر و فلاکت آدمها را که  از متن به حاشیه رانده شده اند  از بدسگالان  که با هزار ترفند پیدا و ناپیدا مانع از توزیع عادلانه ثروت در سطح کلان جامعه می‌شوند، نه اشاره ای دارد ونه سخنی به میان اورد. نگاه  مولف انهم بشکل نمادین  معطوف به جهل و غفلت قشر فرو دست جامعه است که زیستن در زاغه و حلبی آباد را غنیمت میشمرند و تن  به زندگی مرگبار داده اند.پدر و مادر این

    خانواده (نماد جامعه عباس و ایران مهدی مددکار، نرجس خاتون  بدر طالعی)  که در مواجهه با حوادث و اتفاقات تلخ و ناگوار و کمر شکن هیچ اعتراضی به فرد یا افراد خاص ندارند و فقط از خدا گله وشکایت دارند که بواقع خدای ذهنی انانست نه خدای واقعی که به انسانها تحت ستم و ظلم فرمان  داده است که  علیه ظالمین  و ستمگران  باجان و مالشان جهاد و قیام کنند.معنای کانونی درام بعقیده راقم تفسیر و تبیین این مصراع است (گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماستدر این نمایش عباس پدر خانواده (مهدی مدد کار) ِاز قماش  هر هر ی مذاهب است .هرگاه روزگار بر وفق مرادشان باشد ،شاکر هستند و هرگاه دچار مصیبت و بلا گردند دچار یاس و سرخوردگی شوند زبان به کفر گو گشوده وبه زمین و زمان و خدا، به کفر گویی می غلتید. این جماعت بظاهر مسلمان و تظاهر به معنویت میکنند.رچنین طیفی نمی‌داند که جوهره دین و مذهب بر پایه استدلال و تفکر و خرد ورزی است نه برآمده از تقلید کور کورانه. و …کارگردان با قرار دادن چند بشکه نفت در جای جای صحنه، عمیق ترین معنا و مفهوم را با چند میزانسن بازتاب دراماتیکی میدهد قابل تقدیر و تحسبن است. در صحنه ای حمیرا ( رها رسولی) لباس دست دوم ویا تاناکورایی را از روی بشکه نفت  بر می‌دارد و می پوشد و ذوق زده وبا هیجانی که حاکی از سرزندگی و امید به فرداهای روشن است شادمانه می خندد و  می‌رقصد.

    مادر با نام ایران( نرجس خاتون بدر طالعی) که چهره اش محزون و غمگین و نگاهی توام با خشم پنهان است، در صحنه ای.چند قرص نان لواش را رو بشکه میگذارد . و در موقعیتی بتول ( سما استیفا) در نقش عروس  به شمع  خاموش رو بشکه نفت خیره میشود و در صحنه ای عباس( مهدی مدد کار)  نان را بر می‌دارد وسر سفره خالی با غم و اندوه  نان را می‌خورد. ودر توالی درام ،شورانگیز ( مهرنوش ثابت نیا)دختر خانواده که به افسردگی حاد مبتلا است. همسرش بنام جهان ویرا بدلیل رفتار عجیب و غریب و هذیان گویی از خانه بیرون میکند و کنون در نزد والدینش است.دوی عروسکی بنام شادی در بغل گرفته و  می پندارد فرزندش است.وبا او هم می‌خندد، گریه و درد دل میکند.  او بادیدن صدای پدر ریاکارانه اقامه نماز میکند. ماندن در خانه پدر را ترجیج میدهد تا از سوی شوهر و خانواده اش مورد سرکوفت و توهین  قرار نگیرد. او نمی داند که نه  تنها او  بلکه کل خانواده و همسایه ها  در این  وضعیت زیست سگی  عین توهین و تحقیر است. طرفه اینکه  آرزوی مرگ پدر دارد زیرا اورا مسئول بیچارگی  و نگون بختی همه اعضای خانواده تلقی میکند.  نصرالله( سینا جعفری) فرزند سر بهوا و تند خو و عصبی مزاج  که  توقع دارد همه اعضای خانواده از او بترسند و حساب ببرند و حرفش فصل الخطاب باشد و هیچ کس حق اعتراض ندارد. در صحنه ای  با تکیه بر بشکه نفت، که ازقبل با بتول صحبت کرده و قرار است  در شب عروسی باهم  فرار کنند  تا به عقد فرد افغانی در نیاید.

    این خانواده( نماد  طیف وسیع جماعت فرودست) که باهم تفاهم ندارند  و در کوچکترین موضوع چالش برانگیز با هم دعوا و مرافع دارند، باید هم راضی و قانع باشند که سهم شان از طلای سیاه یا صفر است ویا  در حد بخور و نمیر و…سه بازیگر، مهدی مدد کار ، مهرنوش ثابت نیا و نرجس خاتون بدر طالعیّ در ایفای نقش سنگ تمام گذاشتند و جوهره متن را در سطح معنایی تماشایی کردند. سینا جعفری و رها رسولی نشان دادند که از استعداد مطلوب بهره مندند و آینده درخشانی در هنر بازیگری بشرط مطالعه و تمرین مستمر دارند. سما استیفا در نقش عروس و مهران نظمی در نقش پسر که از معلولیت روحی و جسمی رنج می‌برد، در حد متعارف و قابل قبول ایفای نقش کردند. طراحی صحنه. نور پردازی ، انتخاب لباس و گریم و موسیقی در راستای غنای درام ّنقش موثر داشتند. در خاتمه به بهرام نوری بعنوان کارگردان که ثابت کردند با زبان نمایش بوقت اجرایی شدن ،در حد مطلوب آشنا و اگاهی دارد و به تیم اجرایی خسته نباشید و  دست مریزاد می‌گویم.

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *