صدایی میان صداهای دیگر
✍نگار نادری
ویتوریو دسیکا فیلمساز ایتالیایی در فیلم دزد دوچرخه یا دزدان دوچرخه داستان مردی را روایت می کند که در اوج بیکاری موفق به پیدا کردن کاری می شود که لازمه آن داشتن دوچرخه است . مرد که دوچرخه اش را گرو گذاشته ملافه های خانه را میدهد تا دوچرخه اش را باز پس بگیرد ، در همان ابتدای کار دوچرخه اش دزدیده می شود . نداشتن دوچرخه یعنی مجددا بیکاری ،مجدا فقر ، مجددا بدبختی ومجددا شرمندگی، مرد به هر دری می زند تا شاید بتواند دوچرخه اش را پیدا کند اما نمی تواند . روزی مرد وسوسه می شود تا دوچرخه فرد دیگری را بدزد اما موفق نمی شود . ..
فیلم دزد دوچرخه ۱۹۴۸ ساخته شد و دسیکا آنزمان بی شک به اتمیزه شدن فکر نمی کرد.اما این فیلم اوج اضمحلال و فروپاشی انسانیت و اتمیزه شدن آدم های یک جامعه را نشان می دهد . جامعه اتمیزه جامعه ای است که اخلاق در روابط اجتماعی رنگ می بازد بطوریکه اگر دوچرخه که تنهایی دارایی فردی است دزدیده شود آن فرد برای بقای خویش بی توجه به همنوع خود دوچرخه بدبخت دیگری را می دزدد . جامعه ای که نیازها و خواسته های افراد در آن نادیده گرفته می شود و به زعم فشارهای موجود تابوها ، اعمال ممنوع و ضد ارزشها رواج می یابد و افراد فقط به خود یا دایره کوچک اطرافیان خود اهمیت می دهند . در جامعه اتمیزه نشانه هایی مانند خودکشی ،عصیان ، تعارض ، ریاکاری رواج یافته و افراد در پشت نقاب ها دنبال منفعت طلبی فردی هستند و این جنس نگاه فردی موجب می شود همنوع به همنوع دیگرآسیب بزند . خود گرایی و خود مداری افزایش می یابد و افراد همچون اتم ها و ذرات تک و تنها ی متحرکی می شوند که هر یک به دنبال قدرت و ثروت اندوزی با هزینه کردن ازدیگران اند. ذرات اتم بی احساس و بی عاطفه ؛همان ربات هایی که احساس ندارند و به آسانی مرتکب ناهنجاری می شوند که هزینه آنرا می بایست بقیه بپردازند .
انتشار خبرتزریق آب مقطر به بیماران سرطانی و فروش داروی بیماران خاص در بازار آزاد توسط پرسنل بیمارستان نمونه ای از نگاه اتمیزه شدن است . در جامعه اتمیزه آدم ها مانند تعدادی سنگ در کنار هم قرار گرفته اند . انسان هایی که فقط خود را می بینند و توجه ای ندارند که رفتارشان چه تاثیر منفی بر دیگران خواهد داشت . در چنین جامعه ای وفاداری، دوستی و رفاقت رنگ می بازد و هرشخص در فکر سود و منافع بیشتر برای خودش است . مردم در چنین جامعه ای احساس می کنند حق شان پایمال شده و دیگران دست در جیب آنها کرده اند ، احساس تحقیر و نیازهای سرکوب شده باعث می شود روابط اجتماعی رنگ باخته و برای آنکه از قافله عقب نمانند خودشان هم دست به چنین رفتارهایی بزنند ؛یا کنج عزلت برگزینند و یا به زندگیشان پایان دهند . در چنین ساختاری قبح و شرم بزه اجتماعی شکسته و تعرض و سو استفاده زیاد می شود .
جامعه از هم گسسته پر از شوک های اقتصادی ، بازی های سیاسی ،بحران زیستی و بی ثباتی هاست که اگر مدیریت نشود ایجاد استیصال می کند آنگاه چون افراد بالای هرم نسبت به این موضوعات و مدیرت آن واکنش نشان نمی دهند افراد در ساختار افقی از یکدیگر انتقام می گیرند و شرط موفقیت و گذران معیشت را پا گذاشتن بر رو همنوع دیگری یا دست در جیب دیگری کردن می پندارند . می دزدند چرا توندزدی !؟
جای تاسف که به چنین افرادشیاد صفت زرنگ هم داده می شود . ببین چقد زرنگه! چون در یه مدت کوتاه صاحب مال و مکنت شده است . ببین چقد زرنگه ! چون نه سواد کافی و نه شایستگی لازم را داشته اما در پست مهمی مشغول به کار و به نان و نوا رسیده است و..
در چنین جوامعی اندیشه و دانش ارج و قرب چندانی ندارد و مفاخر و سرمایه های اجتماعی کنار گذاشته می شوند و روابط اصیل انسانی رنگ می بازد . در جامعه اتمیزه قدرت و منزلت اجتماعی یا سیاسی محصول جهل و ترس است که خود خواهی مطلق ایجاد می کند .
متضاد جامعه اتمیزه و گسسته جامعه پیوسته است . جامعه ای که افراد به هم اهمیت می دهند . جامعه ای که گروه مهم تر از فرد است و تلاش برای منافع عمومی به منافع فردی هم می انجامد . کیفیت نظام آموزشی و میزان شکوفا سازی استعدادها و کشف توانمندی ها فردی و اجتماعی ودرصد اشتغال بالا ست ؛ مدل برنامه ریزی داشته و هدفگذار هستند ، معیار فقط سیاهه و آمار نیست بلکه چشم انداز رو به رشد جامعه با بهره مندی از توانایی احاد جامعه است . نیازهای جمعی در الویت قرار دارد ، وفاداری به جمع ارزش محسوب میشود ،مصالحه جمعی ترویج می شود ،فرد منافعش در منافع جمع است و جامعه مجموعه ای از اتم ها و مولکول هایست که در صورت پیوند می توانند ترکیب های تاثیر گذار ایجاد نموده و تاثیر فراگیر و شگفت انگیزی ایجاد نمایند.
در افسانه ها گفته شده است که آدم های یک شهر بر اثر طلسم سنگ می شوند ودر پایان با یک بوسه که نماد عشق است یا قیام یک جنگو طلسم شان شکسته شده و روح به جسمشان بر می گردد . آدم ها سنگ می شوند وقتی صدایشان میام صداها ی دیگر گم شود ، آدم ها دلهایشان چون سنگ می شود .
نگار نادری
کارشناس ارشد ادبیات نمایشی
دیدگاهتان را بنویسید