دوشنبه / ۱۹ خرداد / ۱۴۰۴ Monday / 9 June / 2025
×
فیلم علت مرگ نامعلوم اشاره به وَنِ چروکیده ایست که هفت خسته تر و درمانده تر از خودش را به سفری تقریبا کوتاه میبرد تا در جاده ای خاکی و کویری مرهم هم شوند؛ هفت آدم با نقشهایِ متفاوت اجتماعی. در واقع، این تنها صورتِ داستان است که خودِ موضوعِ سفر خوشیست وُ رویدادها و وقایع غیرقابل انتظار،
نگاهی به فیلم “علت مرگ نامعلوم” به کارگردانی علی زرنگار✍سیده فرخنده پورنصرانی

علت مرگ؛ جیب خالی…

زمانی صداها از یک آغاز وُ رفاقت وُ عشق اسطورهای حکایت میکردند وُ تصاویرِ رنگی و شاد دلِ همه را میربودند، ولی
امروزه سخنی شیرینتر از “مرگ” وُ قابی تلختر از تک رنگی و دلگیر یافت نمیشود. اگر بگویم نمیدانم، دروغ گفته ام.
پس، اعتراف میکنم که با جریانِ این تیرگیِ ذهنیِ همه گیر آشنا هستم. اما به زعمِ جناب زرنگار علتِ مرگ را مینویسیم،
نامعلوم. اشاره به وَنِ چروکیده ایست که هفت خسته تر و درماندهتر از خودش را به سفری تقریبا کوتاه میبرد تا در جاده ای خاکی و کویری مرهم هم شوند؛ هفت آدم با نقشهایِ متفاوت اجتماعی. در واقع، این تنها صورتِ داستان است که خودِ موضوعِ سفر خوشیست وُ رویدادها و وقایع غیرقابل انتظار، حقایقِ تلخ این مسیر. در ادامه، با تماشای این صحنه ها میتوان چنین برداشت و تفسیری را برشمرد؛
۱: این فیلم به خوبی و به سادگی توانسته چشمان مخاطب عصر سرمایهداری را در یک زمان بر دو اصلِ اساسی یعنی طبیعتِ
واقعی _بیرونی و طبیعت درونی_ تمایالتِ انسانی متمرکز کند؛ منظره کویری، خشک وَ بیروح وُ طمع، تشنگی و گرسنگیِ
نهان و آشکارِ آدمی. دو زمینه ی متناسبی که ذهن هر فردی را به سویِ مسئلهای اندوهگین سوق میدهند .
۲: برگزیدنِ افراد با شغل ها و توانایی های گوناگون از جمله راننده، بانویِ خانه دار، مهندس، بانویِ پرستار، کارمند، قاچاقچی و
فردی سابقه دار. این هفت نفر به عنوان یک اجتماعِ کوچک در جامعهای به نامِ وَن نشسته اند که مدارک تحصیلی
وُ سطح و رتبه ی کاری آنها در حلِ پیچیدگی رخدادِ مربوطه کاربردی نداشته است. به عبارتی، طناب اتصال
ارتباطیِ آنها طرز تفکر و جهان بینی و از همه مهمتر، تجربیات شخصی و هراسها و اضطراب های زندگانی
بوده است.

۳: آحادی که فقط مسافرِ راه نیستند، بلکه هر کدام بهنوعی از پیوستن و ماندن و همراه بودن در فرارَند )هستند(. زن و شوهر
جوان و مستعدی که در فکر مهاجرت به سر میبرند، سابقهداری که آزادیَش را به رفاقت فروخته، رانندهی دلخستهای که جز
زبان محبت و سادگی و عشق نیاموخته و برای گذراندن زندگی میراند و میسوزد، بانویِ اشاره دانی که بی زبانیَش سبب
انتخاب محدود او شده است، کارمندِ مضطربی که زندگیش را مریضی و بیپولی و طمع فرا گرفته وُ تکلیفِ قاچاقچی هم که
مشخص است. در حقیقت، هر کدام برهانی برای خنجر زدن به یکدیگر دارند تا شعور اجتماعی و وضعیتهایِ
اجتماعی، خانوادگی و فرهنگی را به پرسش بکشانند .
۴؛ کدر بودنِ خودِ جسد در مقام یک ابژه که میتوان آن را به فراموشی و زوال انسانیت تشبیه نمود.
دورانی که با تشابهاتِ معضلاتی از جمله اقتصادی باعث شده است تا دیگر صداقت، شرافت،
دخالتهایِ صحیح و زمانمند، رحم و مروت کسی برای دیگری ارزشِ درخوری نداشته باشد .
۵: شاید نقطه ی عطف و ارزشمند این فیلم همان پژوهشگری و پرسشگری باشد. به عبارت دیگر، رسالت یک محقق در
“مسیر” و “روشِ یافتن راه حلی” برای موضوع مطرح شده است. این فیلم با کنار هم قرار دادنِ ارگانها و نقشهای
مختلف اجتماعی نشان داده است که تربیتِ پایه/خانوادگی، محیطی و تجربیات شخصی برای “ادراکِ
” از داشتنِ تحصیلات دانشگاهی و القابِ متنوع مهمتر است. با توجه به
شرایطِ یکدیگر و ایجاد همدلی
دیالوگها و حضورِ هر کدام از بازیگران خواهیم دریافت که چگونه آنها با قرارگرفتن در “یک وضعیتِ بحرانیِ مشابه” چُنین
سرگردان و ویران شدهاند وُ نمی توانند تفاوتهای هم را بپذیرند وُ هر یک نگران خود هستند.
۶: با بیانی واضحتر، خواندن و نوشتن و دانستن صرفِ مطالب رمز گشایش نیست. برای برطرفنمودن هر مسئله و موضوعی
باید در ابتدا شرایطِ عامالن را درک نمود و فهم کرد، سپس به خود پدیده و بستر پرداخت و در نهایت استراتژیِ حتی محدودی
در پیش گرفت. البته ذکر این نکته حیاتیست که وضعیتهای غیرمنتظره دشواریها و پیامدهای خودشان را دارند و آدمی به
هرگونه استرس و حیرانی دچار خواهد شد. اما در ابتدا این درک و شعورِ فردیست که میتواند بستر و فرصتی
از پیوندهای اجتماعی و شعور جمعی را برای کشفِ روشی به جهت حلِ موضوع فراهم کند.
۷: یک خوشفکریِ دیگر در این داستان، در نظر گرفتنِ رویکرد فمینیستی و اشاره به پیچیدگیهای عاشقانه و رها شدن
یک طرف از سوی دیگریست )هم مرد و هم زن( که در پسِ مشکالت عدیدِ اقتصادی و اجتماعی در جریان است. در این
فیلم سه بانو در هیئت و هیبت گوناگون ایفای نقش کردهاند که هر سه بهنوعی باید در ادامهی زندگی خود چشمانتظار بمانند.
گاهی خود انتخاب میکنند وُ گاهی، بایدهایِ ناجور و ناسازگارِ زندگی عاطفی آنها را به گوشهای پرت
میکند. به بیانی دیگر، این داستان باعث شد تا با زاویه ای از نگرانی ها و آشوبهایِ درونیِ هم مردان و هم زنان در پیوندی
احساسی آشنا شویم، وَ به ما یادآوری کند که “مرگ” فقط به کالبد بیجانِ در خاک نیست، بلکه کُشتنِ امیدِ
جوانان به نوعی مُردنِ پیش از موعد است.
سیده فرخنده پورنصرانی (کارشناس و کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی دانشگاه گیالان، کارشناس ارشد پژوهش هنر دانشگاه گیلان)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *