سه شنبه / ۶ آبان / ۱۴۰۴ Tuesday / 28 October / 2025
×
در نیمه دهه نود در حول وحوش و نیز تحلیل و واکاوی و رمز گشایی برای رخنه در اعماق این متن  وزین که سرشار از تمثیل و کنایه و نماد و ارجاعات برون متنی است و گاه با یک کلمه و گاه در چند جمله که شاعرانه جلوه دارد، به  مونولوگها وجهه  ابهامی و ایهامی بخشیده بود.‌  مو
نگاه و نظری تاویلی به متن و اجرای نمای پا برهنه ، لخت، قلبی در مشت  ✍️ علیرضا روح نواز 

تفکر قرون وسطایی اروپا در عصر پسامدرن؛

نگاه و نظری تاویلی به متن و اجرای نمای پا برهنه ، لخت، قلبی در مشت

✍️ علیرضا روح نواز

نمایش پابرهنه، لخت، قلبی در مشت

نویسنده و کارگردان و طراح: علیرضا کوشک جلالی

بازیگر: مصطفی غلامی

راقم به مانند وجهه غالب سبک (جریان سیال ذهن) نقد را تحریر و تقدیم  تیم اجرایی و دوستداران هنر رازناک نمایش میکنم؛ یادآور میشم که در نیمه دهه نود در حول وحوش و نیز تحلیل و واکاوی و رمز گشایی برای رخنه در اعماق این متن  وزین که سرشار از تمثیل و کنایه و نماد و ارجاعات برون متنی است و گاه با یک کلمه و گاه در چند جمله که شاعرانه جلوه دارد، به  مونولوگها وجهه  ابهامی و ایهامی بخشیده بود.‌ مولف برای تصریح و تاکید مضمون و محتوا که در سطوح متن چندان قابل لمس و محسوس نیست، سعی داشت  برای ظهور و بروز مفاهیم و معنا که ورای محتوا است، مقید به یک سبک نباشد لذا از  چند سبک اعم از جریان سیال ذهن واقع گرایی سوررئالیسم و نماد گرایی ،در به سامان کردن کلیت درام سود جست.

سخره گرفتن زبان المانی در چند موقعیت مد نظر مولف نیست بلکه به چالش کشاندن دو گانگی، نفاق در نوشتار و گفتار است. در ادامه خواهد امد که چرا مولف جمله (دوربین مخفیه؟) پلیس در شب حادثه را در پرانتز آورد و در طی چند جلسه با مصطفی غلامی بحث و جدل و  گفتمان داشتم. اگرچه اجرای آن سال( ۱۳۹۵)  مورد اقبال مخاطبان عام و خاص قرار گرفته و مصطفی غلامی در هماوردی با  نقش چند وجهی کاراکتر (علی کبیر) در شکل و شمایل یک مهاجر ترک به آلمان، موفق و مورد تحسین و تشویق مخاطبان عام و خاص قرار گرفته بود و برای اولین بار توان و شعور و نبوغ هنر بازیگری را به کرسی نشاند. در اجرای جدبد با تغییرات اساسی در میزانسنها و نحوه ارائه نقش، توسط مصطفی غلامی مشهودابه کالبد  متن ،جان و طراوتی چشمگیر بخشید و موجب شد راقم بعد دیدن اجرا اخیر، مفاهیم نو و معناهای تازه ادراک کنم. لذا در این سیاه مشق به نکات ظریف و بسیار هوشمندانه مولف که در فراز و فرود  ماجراهای رفته بر شخصیت متن ( علی کبیر ) لحاظ کرده است، اشاراتی میکنم و هیچ اصراری بر صحیح بودن برداشت معنایی ام  ندارم و مصطفی غلامی در تماشایی کردن نقش علی کبیر در صحنه، قلدر مآبانه، جولان دراماتیکی میداد، حاکی از فهم  و شناخت دقیق  از کاراکتر بود.

لذا در کسری از زمان، بر حسب  موقعیتها، کنش‌های متفاوت و البته منطبق با فضای نمایش از خود ظهور و بروز میداد. مصطفی غلامی در توالی  نمایش موفق شد چند بعدی و چند وجهی بودن کاراکتر(علی کبیر ترکیه تبار) را  قابل قبول و تحسین برانگیز تماشایی و با قواعد فاصله گذاری، قوای بصری و ذهنی مخاطبان را معطوف به چرخش دوار رویدادهای  نمایش کند و تمام سعی و دلاش مولف که  کارگردان این نمایش  بود، با حفظ ریتم و ضرباهنگ متناوب تلاش می‌کرد بشکل منطقی  که از کار بیرون نزند، معناهای  فرعی و خصوصا معناهای اصلی را  که در بافت  مونولوگها تنیده بود، با ترفند دلپذیر  پر رنگتر نشان دهد.

راقم به دو مورد که مولف با دست آویز قرار دادن  اسامی گوتفرید و الی اشاره می‌کنم. [به گفته علی کبیر، واژه گوتفرید که دوست و رفیق علی بود و در نهایت داماد وی میشود، با دختر علی_ بنام مریم ازداوج میکند، در زبان آلمانی به معنای خدا است و در پایان نمایش همین فرد عنوان نامش ( گوتفرید)  را  بنام (حسن) تغییر میدهد.

دوم  اسم الی است که در این نمایش بار معنایی خاصی می یابد، اشاره گذرا میشود.

در صحنه ای که پیر زن آلمانی در حالت تضرع و دعا میگوید الی الی الی ، نجات دهنده من، چرا منو تنها گذاشتی؟ علی کبیر به مخاطب یا مخاطبان فرضی توضیح می‌دهد که ( در زبان آلمانی به خدا می‌گویند( الی) و در موقعیتی هلموت(رییس علی کبیر و همکارانش) خطاب به علی کبیر میگوید: هرکجا  علی باشد،  آنجا تمیز است، اما تو خودت بوی گند میدی.  اسم( علی) بشکل خاص گفته شد و علی کبیر با ضمیر دوم شخص مفرد( تو) مورد خطاب قرارمیگیرد. منظور مولف از این تفکیک در صحنه اخر،‌ نمایش، محسوس و ملموس می‌گردد.

در صحنه ای که پیرزن، خطاب به خانواده علی کبیر که بمنرلش رفته بودند با شوق فریادزد اوه  اوه الی الی نجات دهنده، پیش من امدی! در این اثنا علی میگوید، من خدا نیستم  پیرزن من علی هستم و چون پیر زن کلامش را تکرار میکند، علی  به همسرش میگوید در زبان آلمانی به / علی / می‌گویند( الی) مولف که  معنای خاص از واژه ( الی )مد نظر داشت با طرح سوال از زبان علی هوشمندانه در (شمشیر کارل کبیر انتقال معنا و مفهوم به مخاطبان موفق بودچه شکلی بود و  پیر زن  در توصیف شکل  شمشیر میگوید شمشیر کارل کبیر، بلند و صاف و  کشنده بود با کنار هم نهادن این رویدادها مخاطب نکته سنج در می یابد  که شمشیر کارل کبیر مثل شمشیر دو دم ( ذوالفقار) نبود.

طیفی  از دراویش و صوفی مسلکان حضرت علی را در حد ذات کبریایی (الهی) توصیف وتلقی میکنند.

نکته مهم در انتقال کانون اصلی تم یا مضمون درام برای مخاطب یا مخاطبان اساسی ترین ونیز چالش برانگیز ترین برای هر کارگردانی است. لذا تمام سعی وتلاش کارگردان  معطوف به طراحی میزانسن، به مفهوم چهار گانه اش (چیدمان اکسسوار، نور پردازی، موسیقی متن و مهندسی حرکات فیزیکی بازیگران ) است و در طول تمرین دومین چالش که سخت تر از چالش اولیه است هدایت و رسیدن به کنش‌های روح و روانی بازیگران در حین تبادل و تعامل در روند رویدادها و اتفاقات درام است تا ارتباط و نیز  انتقال معناهای فرعی و اصلی متن بین نمایشگران و تماشاگران محقق گردد و پینگ پنگی و گاه شعر گونه بودن کلمات که در سیلاب مونولوگها شناور و جوشان بود، برای هر کارگردان با تجربه و بازیگر خلاق حفظ ریتم و ضرباهنگ از آغاز تا پایان اجرا کنش‌های روحی و فیزیکی بازیگر که  منطبق با فضای نمایش باشد، بسیار طاقت فرساست. خوشبختانه این اتفاق مهم دراماتیکی، در  نقش افرینی مصطفی غلامی در حد شایان توجه رخ داد.کنش‌های کلامی و فیزیکی وی برحسب موقعیتها و وضعیتهای گاه  ملایم و  ارام  و  گاه نسبتا تند با چهره برافروخته و گاه نا آرام ومتلاطم و گاه به شدت مضطرب و وحشت زده بود و اهنگ و لحن صداش گاه  بمانند خفگی و گاه با بغض و خشم فروخورده بود و گاه رسا و تند بمانند مسلسل واژها را رگباری بیان میکرد. با اینهمه عصیان و اعتراض و درد  و قلب مجروح و شکسته اما ابزار کارش  به رنگ سفید بود( نماد پاکی و صلح و …) با این تمهیدات کارگردان و بازی شناور مصطفی غلامی، موجب شد تا یکساعت و اندی  قوای ذهنی و ادراکی مخاطبان  با موجهای درام در گیر شود.

نکته زبان متن به شکلی معماری شده  بود که اگر بازیگر در چند فراز،مونولوگها را  بشیوه خواننده رپ، ادا میکرد،

به عقیده ام  وجهه دراماتیکی متن، رنگ  جذاب‌تر  میگرفت ))علی کبیر ، میرم پیش پیر زن یه سوال دارم.  کارل کبیر کیه؟ پیر زن هان کارل کبیر، اقوام ژرمن را ،متحدکرد.

درسال ۸۰۰( میلادی) پاپ در رم تاج قیصری برسر وی نهاد. کارل علاوه  به اتحاد سیاسی بفکر  اتحاد  فرهنگی  مسیحیان بود. کارل حاکم مطلق قرون وسطا بود. علی  می پرسد کارل کبیر یه مرد خوب بود؟پیر زن: آره، او در راه اتحاد آلمان جنگید و آخرین مونولوگ علی کبیر(به شب فکر میکنم و به کارل کبیر و شمشیرش) ماقبل  رنسانس را با عنوان عصر تاریکی یاد می‌کنند.و واژه شب با این عنوان تقارن معنایی یافت.

جالب اینکه در آغاز نمایش علی کبیر (تصویر چهارم) پشت به تماشاگران رو صندلی نشسته و مونولوگ می گفت. این میزانسن، تداعی گر دوران انگیزاسیون( تفتیش عقاید قرون وسطایی ) بود که  متهمان با انگ ارتداد رو صندلی می نشستند و مورد بازجویی قرار می‌گرفتند، در شب واقعه که  منزل علی  توسط کله طاسها( نئو نازیسم ها  که بشدت نژاد پرست هستند و نیز خون آشامان( دراکولاها) به اتش کشیده و  منجر به مرگ همسر  و سوختن فرزند وی شده بود،‌ م در این موقعیت رعب اور نام دراکولا ها در روایت علی کبیر، یاد اور حاکمیت پادشاهی بنام ولادسوم که معروف به دراکولا ویا شاهزاده شب و خونخوار است که   در قرن چهاردهم میلادی ( ۱۴۲۸/۳۱ – ۱۴۷۶/۷۷) یکی از خونریز ترین فرمانروا  در رومانی به‌شمار می‌رود. گفته شده که او گوشت و خون اسیران جنگی را  می خورد و بعد رنسانس، قیصر ها بجای پاپها امورات جامعه رابدست گرفتند و در شکل و شمایل  رئیس جمهور و صدر اعظم، با تفکر استعماری و استحماری سوای به یغما بردن  منابع معدنی و در تحقیر  باورها و  فرهنگ و سنن ممالک تحت استعمار در صدد تغییر سبک زندگی‌شان، یا با کودتا و یا با هجوم نظامی و یا با زبان هنر و ادبیات و فلسفه بافی، اقدام می کنند. تاریخ چند قرن گذشته گواهی میدهد که تفکر سران چند کشور اروپای هنوز هم  بمانند کارل کبیر، بوی نامطبوع  قرون  وسطایی میدهد.

همین اواخر رئیس شورای اتحادیه اروپا با وقاحت تمام گفت: کل اروپا گلستان است و سایر ممالک جنگل و چند ماه قبل  صدر اعظم فعلی آلمان  بصراحت گفت(کار کثیف ما را فلان… انجام می‌دهد.)

و در صحنه علی کبیر صبح فروشگاهای مک‌دونالد باز میشن و سگها صبحانه می‌خورند و همه جا را کثیف میکنند.مولف به  تاثیر گذاری و تاثیر پذیری متقابل  فرهنگها و اندیشه ها را در جوامع بشری یک امر ممکن تلقی میکند.

در فرازی از متن،  پیر زن با خوردن اشی که توسط همسر علی کبیر براش برده بودند دیگر سوپ آلمانی نمی‌خورد  و علی به پیر زن میگوید که نحو پخت این اش را از دوست ایرانی اش  بنام احمد رشتی یاد گرفته است.( مشخصا واژه (اش) در این نمایش به معنای فکر یا اندیشه است)  واین مورد  مجددا طرح میشود. علی کبیر سگ داره ترکی یاد میگیره، تا حالا حسن مجبور بود المانی یادبگیره حالا سگه مجبوره ترکی یاد بگیره. آگاهیم که داشتن یک  زبان مشترک  نقش کلیدی دربر قراری ارتباط و تبادلات فرهنگی  بین آدمها دارد. بقول صاحبان اندیشه زبان ظهور اندیشه است) … این متن عمیق بسی نکات ظریف در خود دارد و ارجاعاتی به مثنوی معنوی ( آنجا که علی کبیر میگه اینها به مریم میگن ماریا، به یوسف میگن یوزیف و در مثنوی واژه‌ای متفاوت آن سه نفر که در رابطه به میوه انگور بود و رمز گشای کلیت متن  در این مجال نمیگنجد.

در خاتمه به تیم اجرایی خاصه به مولف و کارگردان علیرضا کوشک جلالی و بازیگر مصطفی غلامی در ایفای نقش سنگ تمام گذاشت و به عوامل پشت صحنه دست مریزاد و خسته نباشید می‌گویم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *